داشتیم آنچه خواهید دید مادرانه رو می دیدیم، لباس اردلان پاره و خونی بود بابام انقد خوشحال شد گفت آخ جون لباسشو عوض میکنه از اول فیلم همین تنش بود!!!!!!!!
...
..
.
دوم دبستان بودم ، معلممون هر هفته یک نفر رو به عنوان نماینده کلاس انتخاب میکرد ....
خلاصه قرعه به نام من افتاد و من نماینده شدم ....
زنگ تفریح بود و منم که جو مبصری گرفته بودتم زنگ تفریحم پای تخته وایساده بودم و در حالی که لقمه غذایی که مامانم واسم گرفته بود و تو یه دستم بود و میخوردم و گچ تو اون یکی دستم با گچ رو تخته نقاشی میکشیدم ....
سرتونو درد نیارم چشمتون روز بد نبینه اومدم یه گاز از اون لقمه خوشمزه بزنم که بجاش گچو گاز زدم و جوییدم ....
دیگه بقیشو خودتون میدونین ....
...
..
.
دوستان....به همین روزا قسم اگه دروغ بگم.دیروز 4jokبودم.یه خانمی زنگ زده بود خونه مون.مکالماته خانمه با مامانم:
_سلام چرا نفس نفس میزنی؟کجا بودی؟
مامانم:اه سلام.تو اشپز خونه داشتم ظرف میشستم.خب چه خبر؟
_ببخشید منزل فلانی؟
مامانم:نه اشتباه گرفتید....
مامانم رو به من:اشنا بودااااا...فک کنم داشت شوخی میکرد...
من در اون لحظه:))))))))
118:))))
خانمه!!!!!!!!
نمیگم پست اولیم!اوا گفتم.تو لایک کن....
...
..
.
خدایی شما بگید کار بابام تبعیض نیست:دیروز از بیرون برگشته با دوتا جعبه بزرگ!!!!!!میگم چیه بابا میگه واسه تو و داداشته!!!!!!!منم که ذوق مرگ شده بودم!!!!!!تصور کنین یه کووووووووووووووووولر گازی واسه داداشم:|یه پنکه که صدای تریلی میده واسه من:| نه شماااااااا بگید!!!!!!!!!!!!!!!
...
..
.
کی یادشه
وقتی مامانمون میبردمون حموم آخرش دستشو میذاشت جلوی دماغمون و میگفت فین کن!!!
یادش بخیر
...
..
.
عاغا یه شبی از شبای تاریک من از بیخوابی اومدم پا نت عاغا شانس اون شب من عجیب گشنه م شده بود مونده بودم برم اشپرخونه نرم؟؟؟برم؟؟؟؟
دلو زدم ب دریا گفتم در راه شکم عیب نداره ... رفتم...
(مامانم پای تلویزیون خوابش برده بود)
تا در اتاقو باز کردم صدای باد اومد مامانم از خواب پرید گفت عه در اتاقتو نبند صدا باد میاد از خاب میپرم!!!
من : چشم مادر جان
رفتم غذا کشیدم قاشق گذاشتم رو بشقاب(قاشق نصفه ش بیرون بشقاب بود)
اومدم برگردم تو اتاق دقیقااااااا بالا سر مامانم قاشق افتاد رو سرامیک شَتَرَق(شپلق شلپلق پلشلق ) عاغ مامانم از خاب پرید مثه این جنگ زده ها : ووووووووووووویییییییییی
من کلا الفرااااااااار تو اتاق قاشقم ول کردم رفتم تو اتاق فقط خندیدم....بعد رفتم قاشقو بردارم دیدم مامانم داره همینطوری چشا گرددددددد نیگام میکنه(وای حسه جنگ ستارگان گرفته بودم) منم قاشقو برداشتم رفتم تواتاق درو بستم دیدم مامانم صدام میزنه (یا ابرفرررررررض) در اتاقو باز کردم بله مامان جان؟؟؟؟
مامانم : بیشور عحمق(احمق) مگه نمیگم در اتاقو نبند؟؟؟؟
من : بله بله درسته مادر جان چشم
هیچی دیگههههههه کلا ماشالا ب شجاعتم شکم ارزش همه چیو داره D:
عاغا جونه من لایک نکن یه پست بدون لایک تو 4جوک ببینم D:
لایک = خاک تو سرت همه دنباله لایکن تو فرار میکنی؟؟؟گامبالو