loading...
لـــولِــســتــان | lolestan.ir
خوش آمدید
تبلیغات | lolestan.ir
کاور لـــولـــســتــان | lolestan.ir
آخرین ارسال های انجمن
javadjj بازدید : 191 پنجشنبه 1392/06/14 نظرات (0)

مَردی , شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال اطرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!

 

این‌طوری تعریف می‌کنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، ٢٠کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمیشد.

 

وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه می‌بینم، نه از موتور ماشین سر در می‌ارم!
راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.

 

با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بی‌صدا بغل دستم وایساد. من هم بی‌معطلی پریدم توش.
اینقدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!!

javadjj بازدید : 197 پنجشنبه 1392/06/14 نظرات (0)

این چاه که در قرن دهم میلادی در روستای Abhaneri در استان Rajasthan از هندوستان ساخته شده، راه حلی ویژه برای مقابله با مشکل کم آبی در آن زمان بوده است. از آنجا که این منطقه در آن زمان شرایط آب و هوایی بسیار سختی داشته، مردم مجبور بودند چاه هایی بسیار عمیق در زمین حفر کنند و به آب برسند.

این چاه شیب دار نمونه ی شگفت انگیزی از معماری برتر هندوستان در هزار سال پیش می باشد. این چاه یکی از عمیق ترین چاه های حفر شده در هند می باشد که 3500 پله ی باریک و 31 متر (تقریبا برابر ارتفاع یک ساختمان 13 طبقه ای) عمق دارد.

در مقابل این چاه نیز معبد Harshat Mata قرار گرفته و به سال 800 میلادی تعلق دارد.

از موقعیت مکانی این چاه مخصوصا از فواره ی آن در فیلم هایی نظیر "The Fall" و "The Dark Knight Rises" استفاده شده است.

javadjj بازدید : 131 دوشنبه 1392/06/11 نظرات (0)

داستان عاشقانه خواندنی و بسیار زیبای عشق زيبا

عشق زيبا

جان بلاکارد" از روی نیمکت برخاست، لباس ارتشی خود را مرتب کرد و به تماشای انبوه جمعیت که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می گرفتند مشغول شد. او به دنبال دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می شناخت، دختری با يک گل سرخ ! از سیزده ماه پیش بود كه دلبستگی اش به او آغاز شده بود.

 

"جان" برای او نامه ای نوشت و ضمن معرفی خود از او در خواست کرد که به نامه نگاری به او بپردازد. روز بعد "جان" سوار بر کشتی شد تا برای خدمت در جنگ جهانی دوم عازم شود.
در طول یک سال و یک ماه پس از آن دو طرف به تدریج با مکاتبه و نامه نگاری به شناخت یکدیگر پرداختند، هر نامه همچون دانه ای بود که برخاک قلبی حاصلخیز فرو می افتاد و به تدریج عشق بود كه شروع به جوانه زدن مي کرد.

.

.

.

ali jj بازدید : 118 یکشنبه 1392/06/10 نظرات (0)

داستان عاشقانه خواندنی و بسیار زیبای شــــریــکـــــــــــ

"شــــریــکـــــــــــ"

در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان زوجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می کردند. بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین می کردند و به راحتی می شد فکرشان را از نگاهشان خواند: «نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می کنند و چقدر در کنار هم خوشبختند.»

 

پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد ، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست. یک ساندویچ همبرگر ، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود. پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکه ی مساوی تقسیم کرد. سپس سیب زمینی ها را به دقت شمرد و تقسیم کرد. پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی نوشید. همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز می زد مشتریان دیگر با ناراحتی به آنها نگاه می کردند و این بار به این فــکر می کردند که آن زوج پیــر احتمالاً آن قدر فقیــر هستند که نمی توانند دو ساندویچ سفــارش بدهند. پیرمرد شروع کرد به خوردن سیب زمینی هایش. مرد جوانی از جای خو بر خاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیر مرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد. اما پیر مرد قبول نکرد و گفت: «همه چیز رو به راه است، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم.» مردم کم کم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را می خورد، پیرزن او را نگاه می کند و لب به غذایش نمی زند. بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیر زن توضیح داد: «ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم.» همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد، مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت: «می توانم سوالی از شما بپرسم خانم؟» پیرزن جواب داد: «بفرمایید.» - چرا شما چیزی نمی خورید؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید. منتظر چی هستید؟» پیرزن جواب داد: «منتظر دندانهــــــا!» 

 

 

javadjj بازدید : 103 یکشنبه 1392/06/03 نظرات (0)
داستان عاشقانه خواندنی و بسیار زیبای داستان عاشقانه عشق واقعی

"دو خط موازی"

دو خط موازى زاییـده شدند.
پسرکى در کلاس درس آنها را روى کاغذ کشید، آن وقت دو ‏خط موازى چشمشــان به هم افتاد و در همان یک نگاه قلبشـان تپیـد و مهر یکدیگر را در ‏سینه جای دادند...
خط اولى گفت: ما مى‌توانیم زندگی خوبی داشته باشیم و خط دومی ‏از هیجان لــرزید. خط اولی ادامه داد: و خانه‌اى داشته باشیم در یک صفحه دنج کاغذ، من روزها کار می‌کنم. می‌توانم بروم خط کنار یک جاده دور افتاده و متروک شوم، یا خط کنار ‏یک نردبان ...

 

خط دومی گفت: من هم می‌توانم خط کنار یک گلدان چهارگوش گل سرخ ‏شوم، یا خط یک نیمکت خالی در یک پارک کوچک و خلوت‎.
خط اولی گفت: چه شغل شاعرانه‌اى و حتمأ زندگی خوشی خواهیم داشت...
درهمین لحظه معلم فریاد زد: دو خط موازی هرگز به هم نمی‌رسند و بچه ها تکرار ‏کردند: دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی‌رسند‎.
دو خط موازی لرزیدند، به همدیگر نگاه کردند و خط دومی زد زیر گریه.‎
خط اولی گفت: نه این امکان ندارد، حتمأ یک راهی پیدا می‌شود.
خط دومی گفت: ‏شنیدی که چه گفتند؟ هیچ راهی وجود ندارد. ما هیچ وقت به هم نمی‌رسیم و دوباره ‏زد زیر گریه...
خط اولی گفت: نباید نا امید شد، ما از این صفحه کاغذ خارج می‌شویم و ‏دنیا را زیر پا می‌گذاریم، بالاخره کسی پیدا میشود که مشکل ما را حل کند.

.

.

.

javadjj بازدید : 123 یکشنبه 1392/06/03 نظرات (0)

"عشق و ديوانگي"


در زمانهاي بسيار قديم وقتي هنوز پاي بشر به زمين نرسيده بود، فضيلت ها و تباهي‍ ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بیكاری خسته و كسل شده بودند.
ناگهان «ذكاوت» ايستاد و گفت: بياييد يك بازي بكنيم؛ مثل قايم باشك.

 

همگي از اين پيشنهاد شاد شدند و «ديوانگي» فوراً فرياد زد: من چشم مي گذارم. و از آنجايي كه کسی نمي خواست دنبال ديوانگي برود، همه قبول كردند او چشم بگذارد.

«ديوانگي» جلوي درختي رفت و چشم هايش را بست و شروع كرد به شمردن .. يك .. دو .. سه .. همه رفتند تا جايي پنهان شوند.

«لطافت» خود را به شاخ ماه آويزان كرد، «خيانت» داخل انبوهي از زباله پنهان شد، «اصالت» در ميان ابرها مخفي شد، «هوس» به مركز زمين رفت، «دروغ» گفت: زير سنگ پنهان مي شوم، اما به ته دريا رفت، «طمع» داخل كيسه اي كه خودش دوخته بود مخفي شد و «ديوانگي» مشغول شمردن بود هفتاد و نه ... هشتاد ... و همه پنهان شدند به جز «عشق» كه همواره مردد بود؛ نمي توانست تصميم بگيريد و جاي تعجب نيست چون همه مي دانيم پنهان كردن «عشق» مشكل است، در همين حال «ديوانگي» به پايان شمارش مي رسيد.. نود و پنج ... نود و شش. هنگامي كه «ديوانگي» به.. صد رسيد؛ «عشق» پريد و بين يك بوته گل رز پنهان شد.

ali jj بازدید : 111 شنبه 1392/06/02 نظرات (0)
داستان عاشقانه خواندنی و بسیار زیبای داستان عاشقانه عشق واقعی

"عشق حقيقي"

موسي مندلسون، پدر بزرگ آهنگساز شهير آلماني، انساني زشت و عجيب‌الخلقه بود. قدّي بسيار كوتاه و قوزي بد شكل بر پشت داشت. موسي روزي در هامبورگ با تاجري آشنا شد كه دختري بسيار دوست داشتني به نام فرومتژه داشت. موسي در كمال نااميدي، عاشق آن دختر شد، ولي فرومتژه از ظاهر و هيكل از شكل افتاده او منزجر بود. زماني كه قرار شد موسي به شهر خود بازگردد، آخرين شجاعتش را به كار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرين فرصت براي گفتگو با او استفاده كند. دختر حقيقتاً از زيبايي به فرشته ها شباهت داشت، ولي ابداً به او نگاه نكرد و قلب موسي از اندوه به درد آمد. موسي پس از آن كه تلاش فراوان كرد تا صحبت كند، با شرمساري پرسيد:

تبلیغات | lolestan.ir

برای دیدن توضیحات کامل محصول و لیست کارتون های این مجموعه

لطفا روی عکس زیر کلیک نمایید !!




70 درصد این کارتونها دوبله فارسی و 25 درصد زبان اصلی و 5 درصد زیرنویس فارسی می باشند و شامل بهترین کارتونها و سریالهای مشهور جدید و قدیم که مخاطبان آن بچه های قدیم و جدید هستند می باشد و می تواند روزها و هفته ها و حتی ماه ها فرزند دلبندتان را به خود مشغول کند بدون آنکه از دیدن آنها خسته شود , چون مجموعه فوق مورد پسند هر پسر و دختری بوده و دارای تنوع زیادی می باشد

سفارش مجموعه بی نظیر 800 کارتون دوبله شده در 33 DVD -

 به قیمت تنها 44.900 39.900 تومان !!

تخفیف ویژه و استثنایی برای مدت محدود !

در هرکجای کشور که هستید تنها با چند کلیک ساده

این محصول را خرید نمایید و پس از دریافت ، وجه را به مامور پست بپردازید !

این محصول دارای پشتیبانی کامل خرابی می باشد !!


تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 842
  • کل نظرات : 42
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 154
  • آی پی امروز : 23
  • آی پی دیروز : 61
  • بازدید امروز : 452
  • باردید دیروز : 108
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,593
  • بازدید ماه : 4,920
  • بازدید سال : 35,472
  • بازدید کلی : 329,561
  • لوگو ما | lolestan.ir
    />

    کد ِکج شدَنِ تَصآویر

    امکانات رایگان

    کاربران عزیز امکان رایگان افزایش رتبه کاربری نیز به سایت اضافه گردید،از این پس شما فقط

     با ارسال 20 پست در انجمن

     

     با ارسال 50 پست در انجمن

     

    با ارسال 100 پست در انجمن

     

    با ارسال 200 پست در انجمن

    انجمن سایت شوید.

    پس تا دیر نشده وارد انجمن شده و مطالب خود را به اشتراک بگذارید.

    ورود به انجمن